unavailable
unavailable
نیروهای اجتماعی سنتی همواره نقش مهمی در جامعه و تحولات معاصر ایران داشتهاند و بهویژه در جریان دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی ایران مشارکتی فعالانه را نشان دادهاند. در این میان، بازاریان از جمله نیروهای اجتماعی سنتی جامعه ایران میباشند که به لحاظ جایگاه مهم خود در عرصههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، نقش مهمی در دو انقلاب مذکور ایفا نمودهاند. پژوهش حاضر به بررسی نقش بازاریان در انقلاب مشروطه از منظر جامعه شناسی سیاسی میپردازد و هدف آن تعمیق دانش سیاسی موجود در زمینه تحلیل میزان و چگونگی تأثیرگذاری این نیروی اجتماعی سنتی در این تحول سیاسی ـ اجتماعی عمده تاریخ معاصر ایران میباشد. بدین ترتیب، سوال اصلی که این پژوهش در پی یافتن پاسخی برای آن میباشد، عبارتست از اینکه بازاریان به عنوان یک نیروی اجتماعی سنتی تأثیرگذار، چه نقشی در انقلاب مشروطیت ایران ایفا نمودهاند. یافتههای این پژوهش در نهایت نشان میدهند که بازاریان با بهرهگیری از نفوذ اقتصادی، اعتبار اجتماعی و تاثیر گذاری سیاسی خود، در انقلاب مشروطیت حضور و نقشی تعیین کننده داشتهاند.
انقلاب اسلامی ایران بهعنوان "نخستین و بزرگترین انقلاب مذهبی قرن بیستم میلادی" توانست منجر به درهم شکنندگی نظام تئوری و ساختاری در سطوح ملّی، منطقهای و جهانی شود. انقلاب 1357 ایران با ماهیتی اسلامی و بازتابهای جهانی کوشید تا به مثابهی یک الگوی انقلابیِ فرا سرزمینی به محیطی گیرا و تأثیرگذار برای کشورهای مسلمان و غیرمسلمان جهان مبدل گردد. ازاینرو، پژوهش حاضر بر اساس نظریه پخش که الگوی نظری مناسب برای واکاوی بازتاب انقلابهای فرا ملّی است، این سؤال را طرح نموده که کدام یک از کشورهای اسلامی بیشترین تأثیر را از انقلاب اسلامی ایران پذیرفته است؟ فرضیهی این پژوهش بدین شرح است که افغانستان نخستین کشور در بین کشورهای اسلامی بوده که بیشترین تأثیر را از انقلاب اسلامی ایران پذیرفته است. نتایج یافتههای نوشتار حاکی از آن است که علاوه بر عوامل داخلی، دخالت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای یکی از موانع اصلی نفوذ هرچه بیشتر انقلاب اسلامی ایران در افغانستان بوده است. تحولات اخیر بهویژه تشدید حضور نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان بر صحت این ادعا میافزاید و از نظر نگارندگان مقاله، این کارشکنیها ادامه داشته و بیگانگان هیچگاه دست از خدشهدار کردن چهره انقلاب اسلامی ایران در افغانستان برنخواهند برداشت.
همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی نهادهای جدیدی برای تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی تاسیس شد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یکی از این نهادهاست. درباره کارکردهای این نهاد تاکنون مباحث مختلفی مطرح شده است. برخی با تاکید بر نظامی بودن این نهاد ورود به حوزههای دیگری چون عرصه فرهنگی را ناصحیح میدانند. در مقابل برخی دیگر با تاکید بر اصولی چون اصل یکصد و پنجاه قانون اساسی بر کارکرد چند جانبه این نهاد برای «نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن» تاکید دارند. در این پژوهش برای شفاف شدن این مسئله به بررسی موضوع ورود سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عرصه فرهنگی از منظر قانون اساسی جمهوری اسلامی پرداختهایم. بر اساس بررسیهای صورت پذیرفته در این مقاله و ارائه ادلههای «قرآنی - روایی»، «اصولی» و «فقهی» مشخص شد که سپاه پاسداران نهادی چند منظوره است که برای مقابله با تهدیدات گوناگونی که انقلاب اسلامی را تهدید مینماید کارکردهای متنوعی چون کارکرد فرهنگی دارد. لذا ورود این نهاد به عرصه فرهنگی برای تقابل با تهدیدات یکی از اصلیترین ماموریتهای این نهاد بهشمار میآید.
در پژوهش حاضر هدف اصلی بررسی نقش مبارزاتی مردم استان چهارمحال و بختیاری در پیروزی انقلاب اسلامی است. روش تحقیق کیفی _توصیفی از نوع مطالعات تاریخی است و روش گردآوری داده ها اسناد و مدارک مربوط به انقلاب به تحلیل این روند پرداخته شده است. در این راستا با تأکید بر مردمی بودن انقلاب ایران و نقش مؤثر رهبری، ایدئولوژی و مذهب در انقلاب اسلامی، با استفاده از نظریۀ پخش «تورستن هاگراستراند»، ضمن بررسی راه های نفوذ و انتقال جریان ها و امواج انقلابی به استان، به چگونگی پیدایش و روند و قوع انقلاب اسلامی در استان پرداخته می شود. نتایج تحقیق حاکی از آن است که مردم این استان در جریان انقلاب اسلامی، با وجود مراکزی چون حوزه های علمیه و مساجد استان که مرکز ثقل انقلاب و هسته اولیه تشکیلات آن محسوب می شد، با تکیه بر شخصیت های انقلابی و روحانیون که مروج ارزشهای انقلابی در بین مردم بودند، دست به اقدام عملی زده و با شرکت فعال در راهپیمایی ها، تظاهرات، و سایر اقدامات مبارزاتی، به نوبه خود نقش به سزایی در تحقق انقلاب اسلامی ایفا کردند. در پایان کارشکنی ها و فعالیت های سازمانها وگروه های مخالف انقلاب به ویژه سازمان های اطلاعاتی و امنیتی مدرن یعنی ساواک در ایجاد خلل در روند فعالیت های انقلابیون در استان بررسی شده است.
در سالهای اخیر بحث الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، مباحث مختلفی را پیرامون ضرورتهای طرح و تدوین چنین الگویی بوجود آورده است. با توجه به اهمیت بالای اندیشههای حضرت آیتالله خامنهای در مورد الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، بحث حاضر در پی پاسخگویی به این سوال اساسی است که «چه عواملی تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را از منظر حضرت آیتالله خامنهای ضروری کردهاند؟» بنابراین هدف اصلی بحث، بررسی ضرورتهای تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت از منظر حضرت آیتالله خامنهای است. در این بحث سعی شده از آغاز پیشداوری و فرضیهای تعیین نگردد. با این حال یافتههای بحث که مبتنی بر تحلیل بیانات، نظرات و گفتمان مقام معظم رهبری درباره الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است، حکایت از آن دارد که ناکارآمدی الگوهای غربی توسعه (مفهوم تک بُعدی، ماهیت غیر دینی و مادی و همچنین اهداف و آرمانهای دنیوی)، ارایه تعریف بومی و مستقل از پیشرفت (عدم تبعیت بیچون و چرا از الگوها و نظریههای غربی توسعه، استخراج مبانی نظری و شیوههای تحقق الگو از منابع اسلامی، بومیسازی تجربهها و دستاوردهای نظریهها و الگوهای سایر ملل و طراحی متناسب با ویژگیهای فرهنگی و تاریخی ایران) و تبیین الگویی مبتنی بر شاخصهها و ارکان اسلامی (مسئله مبدأ، مسئله معاد، مسئله عدم تفکیک دنیا و آخرت، مسئله انسان و نگاه اسلام به انسان، مسئله حکومت، مسئله عدالت و نگاه غیرمادی به اقتصاد) از جمله عواملی هستند که تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را از منظر حضرت آیتالله خامنهای ضروری کردهاند.
حزب و تحزب در نظامهای سیاسی امروزه جایگاه خطیر را به خود اختصاص داده است، به گونهای که نقش اساسی در برخی دموکراسیهای نوین به عهده احزاب میباشد و آنها هستند که سرنوشت سیاسی جوامع و مردم را تعیین میکنند. حتی تحزب و توسعه در برخی جوامع در هم گره خوردهاند و بدون تحزب نه تنها توسه سیاسی بلکه توسعه اجتماعی و اقتصادی نیز دچار اختلال میگردد. در نظام جمهوی اسلامی از آنجا که برای مردم در حکومت اسلامی نقش مهمی ترسیم شده و مبتنی بر مردمسالاری دینی میباشد، احزاب میتوانند نقشی اساسی و بنیادین ایفا نمایند. در این پژوهش بر اساس چارچوب نظری کارویژههای احزاب در نظامهای حزبی به این سوال پاسخ میدهیم که کارویژههای حزب در نظام اسلامی از دیدگاه رهبر معظم انقلاب چیست؟ نسبت این کارویژهها با کارویژههای مطرح برای احزاب در اندیشه سیاسی عرفی چگونه است؟
اساس دیپلماسی چه سنتی و چه عمومی (نوین) مبتنی بر قدرت است. البته در دیپلماسی سنتی قدرت سخت افزاری (نظامی و اقتصادی) و در دیپلماسی عمومی قدرت نرم افزاری وجه غالب را داراست. دیپلماسی هر چند یکی از ابعاد مهم قدرت یک کشور در عرصه سیاست خارجی می باشد اما ذاتا محتوایی ندارد و بیشتر ابزار بهره مندی از قدرت تلقی می شود. از این رو دیپلماسی عمومی به معنی هنر چینش و بهره مندی از عناصر قدرت نرم کشور به وسیله بازیگران دولتی و غیر دولتی به منظور تاثیر گذاری و اقناع مخاطبین دولتی و غیر دولتی خارجی می باشد. با رجوع به بیانات مقام معظم رهبری مشاهده می شود که تاکید و اولویت معظم له در سه زمینه یعنی مرجع، ماهیت و مخاطب دیپلماسی چه در وجه ایجابی آن به معنای اقداماتی که باید از جانب نهادهای مردمی و دولتی داخلی انجام شود و چه در وجه سلبی آن یعنی مقاومت در مقابل اقدامات مخربی که از جانب دشمن صورت می پذیرد بر عناصر قدرت نرم می باشد که مبنای عمل در دیپلماسی عمومی است. در راستای امتداد تاثیرگذاری دیپلماسی عمومی، اوج تجلی باور مقام رهبری بر اهمیت دیپلماسی عمومی در نامه ایشان به جوانان غربی در سال ۱۳۹۳ پس از وقایع فرانسه و پر رنگ تر شدن پروژه اسلام هراسی از جانب قدرت های غربی بوده است. بنابراین سؤال پژوهش عبارت از این است که «بر اساس اندیشه های مقام معظم رهبری، دیپلماسی عمومی در وهلۀ اول چه مخاطبان و اهدافی دارد و چگونه می توان آن را تقویت نمود؟» می توان این فرضیه را مطرح نمود که مخاطبان در مراتبی با تقدم و تأخر دسته بندی می شوند، مسلمانان منطقه در مرتبۀ اول و مخاطب عام غربی در مرتبۀ نهایی؛ و هدف دیپلماسی عمومی ترویج تجدیدنظرطلبی (گفتمان انقلابی) در میان ملت هاست و در تقویت آن علاوه بر داشتن طرحی مشخص باید از برنامه ریزی مناسب، بهرهگیری از رسانه ها، هنر و راهبرد آموزشی بهره گرفت.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی حادثهای با ابعاد بینالمللی و منطقهای بود و ژئوپلتیک منطقه را نیز دچار تحوّل اساسی نمود. این تغییر ژئوپلتیک چالش-های نوینی را برای کشورهای منطقه به بار آورد. یکی از مهمترین چالشهای پیش آمده برجستهتر شدن مسایل قومی است. ولی آنچه که بیشتر کشورهای منطقه را دچار تشویش کرد رشد الحاق گرایی مبتنی بر قومیت در نبود یک ایدئولوژی انسجام بخش ملّی (ملی گرایی مدنی) بود. در ظهور این تشویش علاوه بر تجربیات تاریخی (در این مورد به خصوص وقایع 1325 - 1324 آذربایجان و کردستان) تبلیغات عناصر پان ایرانیستی بسیار موثر بودند. توهّم استفادهی ابزاری از قومیت در روابط به همراه تندروی برخی عناصر ملّیگرای آذربایجانی (به خصوص ائلچی بیگ) در روابط دو کشور مانع روانی و بی-اعتمادی ایجاد کردند که به راحتی قابل رفع نمیباشد. مدّعای نگارنده این است که اگرچه از دههی هفتاد به بعد به همراه رشد ملّیگرایی نهان ایدهی اتحاد دو آذربایجان در میان برخی از روشنفکران ریشه دوانده بود و در دورهی ائلچی بیگ نیز این گروه به حکومت رسیده سیاستی را در این راستا در پیش گرفتند، ولی این کشور در دورهی بعد از ائلچی بیگ در تلاش بوده تا از طرح این مسئله و مشکلات ناشی از آن در روابط دو کشور جلوگیری کند. طرح این مسایل در چارچوب نظریهی خطر «پان آذریسم» و «پان ترکیسم» توسط گروههای تندرو ملّیگرایی ایرانی و تبلیغ آن توسط برخی از دوایر دولتی - سیاسی خود موجب برانگیختن جمهوری آذربایجان به طرح مسئلهی آذربایجان ایران به عنوان عنصر برقراری موازنه در روابط با ایران شده است.
انقلاب اسلامی ایران به مثابه یک رویداد، مجموعهای در هم تنیده از عوامل گوناگون و به عنوان یک جریان پیکری نامی از رخدادهایی بیشمار محسوب میشود. پر واضح است که برای مطالعهی ابعاد گسترده چنین پدیدهای نیاز به مطالعات گستردهای است. هدف این مقاله شناخت وجوه مطالعات سیاسی انقلاب اسلامی در قالب بررسی دوره دکتری بین رشتهای طراحی شده و در حال اجرا است. از این رهگذر سوال اصلی پژوهش حاضر آن است که رشتهی مطالعات سیاسی انقلاب اسلامی چگونه توانسته است به شناختی جامع از حوزهی معرفتی سیاسی انقلاب اسلامی دست یابد؟ یافتههای پژوهش بر اساس روش کیفی تحلیل و مطالعات اسنادی که جمع آوری دادههای آن مبتنی بر ابزار فیش برداری بوده است، نشان میدهد که قرار گرفتن مفهوم انقلاب اسلامی بر تقاطع چهار حوزهی روش شناختی اندیشه سیاسی رهبران انقلاب اسلامی، جامعه شناسی سیاسی جمهوری اسلامی اسلامی، آینده پژوهی انقلاب اسلامی، و بازتاب انقلاب اسلامی توانسته است به مثابه مدلی منسجم با کاربست چهار روش گوناگون و البته متقاطع به شناخت مناسب راجع به بعد سیاسی انقلاب اسلامی نایل شود.
راهبرد تجهیز رسانهای و الزامات موثر حاکم بر آن از جمله مهمترین راهکارهای مقابله کننده با معضل فساد سیاسی در کشورهای برخوردار از نظامهای مردمی است. فرضیه این است که مردم آگاه از مسائل تاثیرگذار حکومتی نظارت و کنترل بهتری بر رفتار کارگزاران سیاسی خواهند داشت و ارتکاب فساد دشوارتر خواهد شد و رسانه در صدر این آگاهبخشی عمومی قرار دارد. سئوال اصلی نیز این است که برای تجهیز جامعه رسانه-ای در ایران جهت مقابله کارآ با پدیده فساد میبایست چه اصول و الزاماتی را لحاظ کرد؟ پژوهش با این علت یابی که عامل اصلی بروز فساد سیاسی ناآگاهی عمومی در خصوص این پدیده و پیامدهای آن است ورود رسانه را جهت افزایش آگاهی عمومی نسبت به هزینههای کلان فساد و شیوههای مواجهه با آن پیشنهاد میدهد و با طرح همه جانبه الزاماتی که میتواند جامعهای رسانهای را در این ارتباط توانمند سازد به هدف نوآورانه خود که بیان تخصصی، کامل و شفاف این موارد است میپردازد. الزامات نه گانهایه همانند استقلال رسانهای که مستلزم حمایتهای تضمین شده قانونی از جامعه رسانه است، تخصص گرایی که به کشف و افشاء هر چه بهتر فساد بعنوان یک پدیده پیچیده و کمک به تدوین راهبردهای کلان مقابله با این کژروی میانجامد و تامین مالی مناسب رسانهها که سبب بیان آزادانه و غیرمحافظهکارانه نظراتشان و عدم همکاری با باندهای فساد میگردد. الزاماتی که هر یک به نوبه خود به ارتقا و توانمندی هر چه بهتر این راهبرد میانجامد.